سلام بانوي آرامش
باز قدم مهر بر ديده ما گذاشتي ، خدا را از اين بابت سپاسگزارم كه هركس را كه بزرگ و با محبت ميبينم و دلتنگش ميشوم ، در ميان اين همه تنهايي و سكوت يا هياهوي ميان شاخه هاي خشك ، از راه ميرساند ...بانوي صفا ..بانوي مهرباني اين روزها رسيده ام به خدائي كه اقتباسي نيست شريعتي كه در آنها حكم ها قياسي نيست..... خدا كسي است كه بايد به ديدنش بروي ...خدا كسي كه از او سخت مي هراسي ..نيست ..به عيب پوشي و بخشايش خدا سوگند ...خطا نكردن ما غير ناسپاسي نيست.... ببين اين جماعت بيرق عقل و معرفت بر دوش و نانخور كوچه پس كوچه هاي روز به روز روزگار مارا چگونه به خدا رسانيده اند...
دود ميخزد ز خلوتگاه من
كس خبر كي يابد از ويرانه ام ؟
با درون سوخته دارم سخن
كي به پايان مي رسد افسانه ام؟
معصومه عزيز باز هم سپاس و پيوسته سپاس كه خودت بهتر ميدوني ارادتم نسبت به شخصيت ارزشمند و وجودت قلبي و غير ارادي است
خوشبختي
ملاقات دوباره چشم هاي توست
حتي اگر در نگاه تو ،
تصويري از روياي با هم
بودنمان نباشد