عشق گر خواهی بباید خویش را شیدا کنی

عشق گر خواهی بباید خویش را شیدا کنی  ... خویش را باید بسوزی عشق را پیدا کنی  ...  دردها باید کشیدن رنج ها باید چشیدن ... خویش را باید بسوزی عشق را باید بسازی ... من پیام آورده ام ای مردمان عاشق شوید ... من نه فرعونم نه موسی من نه زرتشتم نه عیسی ... من نه در غارم نه در مسجد نه معبد نی کلیسا ... از شمایم مردمان ، عاشق شوید .

اين روزها بودن در ميان همهمه آدمهايي كه حتي نمي دونند از زندگي ، از خودشون ، از ديگران و از روزگارشون چي ميخوان و دائما ميون اين سردرگمي ها مثل يويو پائين و بالا ميرن تا به ديگران بگن كه حالشون خوبه و همه چيز آرومه !!!! آدم رو به تامل وا ميداره...؟؟!!! تامل براي اينكه چرا آدمهاي اين عصر و روزگار دارن اينقدر شبيه هم و يك شكل ميشن ...!!؟چرا بي ثباتي روحي و رواني شون رو نه تنها باور نمي كنند بلكه دليل اين خلل  رو براي اثبات سلامت روحي و رواني خودشون در ديگران جستجو مي كنند...!!!؟؟ آدم هاي اين روزها خيلي دوست دارن وقتي مقابل آينه ديد و قضاوت ديگران قرار مي گيرند ، ديگران بهشون بگن..ايول بابا !!؟؟ تو آخرشي ، سراپا كاملي ، همه چي تمومي...!!!؟؟ آدمهاي اين روزها بهترين وسيله ارتباطي علي الخصوص در فضاي مجازي رو زبان قلم مي دونند ، قلمي كه اگر مهارت و دانسته هاي لازم براي استفاده از اون و رعايت حرمتش رو داشته باشند ، خيلي در اين آشفته بازار روابط در شبكه هاي مجازي ميتونه بهشون كمك كنه ... اما حتي اون قلم هم به تموم اين چند گانگي و بي ثباتي هاي وجوديشون مي خنده ، درست اونجائي كه با سخت به حركت در اومدن و خالي گذاشتن دست اين جماعت از واژه هاي گويا اون ها رو به چالش و تامل و تفكر مي كشونه....!!! راستي شما..آره خود خودت رو مي گم ...اصلا ميدوني و ميتوني بگي كه از خودت ، از زندگي  ، از اطرافيانت ، از همين آدمهاي گمنام و پشت پرده مجازي چي ميخواي ..!!؟  چقدر تو به اونها دروغ ميگي و چقدر اونها به تو دروغ ميگن...؟؟ فكر ميكني آخر روابط مجازي و فرجام قتل عام زمان و لحظه ها همين چيزي بايد باشه كه ميبينيم و مي بيني...؟؟!! ولي من كه اينطور فكر نميكنم ..برعكس فكر ميكنم غالب اين جماعت در دوران رشد و بلوغ و طفوليت دوران مجازي شدنشون متوقف شده و راه در رو از اين ركود و ايستائي رو گم كرده اند!!!!!؟؟ اميدوارم روز و لحظه اي برسه كه دوباره اين گمشده نازنين رو پيدا كرده يا اصلا خودشون آره خود خودشون پيدا بشن !!!!؟ يا حداقل كسي به دادشون برسه و پيداشون كنه  ...!!!!؟؟؟ و بهشون بگه بابا خودتي نه روياهات ، نه آرزوهات ..پس خودت باش فقط خودت رو  درياب ،  به جاي اين كارهاي ناشي از روزمره گي و بي حاصلي تمرين خوديافتن و خود بودن كن ..نه رفتن در قالب هاي غير خودي و بيگانه و  شخصيت هاي كاذب بيروني كه اصلا در قواره وجودي تو نيستند و در تو  نمي گنجند.... به همين يك ذره جائي كه خدا در درونت و البته با قالب خودت برات ساخته و قرار داده قانع باش و قدرش رو هم بدون .. !! آره همون قالب آدم و آدميت واقعي و ارزشمند غير مجازي و بكر ...!!!؟؟ پوچي آدمهاي اين روزگار اونجائي معلوم ميشه كه رو به تكرار و تقليد ميارن ..تقليد از حرف زدن ... تقليد بدون خلاقيت و چيدن واژه ها و جملات تكراري كاربردي و ارتباطي بدون پشتوانه ذهني و علمي و آگاهانه در كنار هم ... و تكرار و تكرار و تكرار ..مثل مانتو يا بليز هاي نزديك شب عيد كه چون قبلا بارها اونها رو ديديم خيلي زود دلمون رو ميزنند...!!! گوئي مغزهايشان منجمد شده و قابليت تفكر  خلاقانه براي توليد تازه ها در زمينه محتواهاي اجتماعي و علمي و مجازي يا حتي ساختن واژه هاي نو تركيب و تازه گفتماني را از دست داده اند ...اين جمود و سكون فكري موجب شده تا اين جماعت راحت طلب و پر مدعا پيوسته در شك و ترديد و تقليد كوركورانه حتي در انتخاب نوع لباسهايشان باشند...حتي رفتارهايشان با زن و فرزند و محيط خانواده و افراد جامعه پيرامونشان هم تكراري است آنقدر كه همه از هم فرار كرده و جمعشان با كوچكترين باد و طوفاني  از هم مي پاشد..حتي روابط عاشقانه اشان آنقدر كليشه اي و تكراري شده كه با ظهور كوچكترين جذابيت در تركيب و شخصيت و ادبيات گفتاري از جانب فردي ديگر از هم دور شده و فرار مي كنند...تنوع طلبي و چشم و هم چشمي در ميانشان بيداد مي كند ...هيچكس حاضر نيست براي بهبود شرايطش خود به خود فشار آورده و  حركت كند...همه منتظرند دستي ...!! كسي ..!! چيزي ...!! از غيب ، آسمان يا بيرون رسيده و همه چيز را برايشان مرتب كرده و سر جايش بگذارد... چرا ؟؟ چون از عقبه هاي فرهنگي و تاريخي و آباء و اجدادي خود دور افتاده اند و كلاس را در كلاس و آنسوي مرزهاي سرزميني و آبي خود مي يابند !!!خدايا ..تو ميداني كه انسان بودن و ماندن در اين روزگار ..كه همه چيز  وارونه شده چه دشوار است...!! خود هدايت كن و تلنگري بزن كه بدون عنايت ، هدايت و انذار و بشارت  تو اين كلاف سر درگم باز نخواهد شد.... كه خود بهتر ميداني از ديو و دد ملوليم و انسانمان آرزوست.....؟؟؟!!؟

دلنوشته هاي دريايي - عاشق دريا                       

فردين  

با سلامي دوباره حضور دوستان هميشگي ام ، پس از مدتها بار ديگر عمر و قسمت يار شد تا در ميان گوهري هاي دشت مجاز قرار گرفته و در لابلاي گذر ثانيه ها و دقايقي كه خيلي ها به دنيا آمده و در اين دنيا سرگردان مي شوند يا جاي آنهايي را كه مي روند پر مي كنند حضوري دوباره داشته باشم....در دنيايي كه نداستن يا نداشتن زباني واحد ميتواند فاصله هاي عميقي در ميان افراد ايجاد كند !! در دنيايي كه سخن گفتن و تلاش براي برقراري روابط ماندگار با زباني فراگير و به روز ..خود ايده آلي است غايي و ستودني ..اما تنها چيزي كه ميتواند اين روند را تسهيل نمايد ..يافتن و ارائه نقاط اشتراكي است كه حتي الامكان به اين ارتباطات كمك كند ...اينكه ما كسي را پيدا كنيم كه حرفمان را فهميده ، پذيرفته يا تاييد كند ..چندان دست نيافتني نيست..اما در جمع بودن و با جمع به زباني مشترك رسيدن .. آرماني است كه ويژه گي هاي شخصيتي معتنابهي را ايجاب كرده  و مي طلبد ...اميدوارم در فصلي جديد از رويش و پويش همراه  و همنشين هاي قابل اعتنايي براي هم باشيم ..كه اگر غير از  اين باشيم ..همه چيز خواهيم بود الا آنچه بايد باشيم ...رويش و پويش هاي مدامتان را آرزو دارم...